بهرام بی آنکه از ماجرای عشق اولش چیزی به مینا بگوید به او پیشنهاد ازدواج داد. اما مینا عشق دوم بهرام بود و این سرآغاز پایانی تلخ بود.
مینا هرگز تصور نمی کرد که در همه سه سال زندگی مشترکش با بهرام ، عشق دوم او بوده و در حقیقت بهرام برای فراموش کردن کردن دختری که به او علاقه داشته با وی ازدواج کرده است. او این حقیقت تلخ را وقتی فهمید که بهرام پس از سال ها به کسی که عاشقش بود رسید و تصمیم گرفت با او ازدواج کند. برای همین بود که وقتی در دادگاه خانواده ، روبروی قاضی قرار گرفت ، گفت که حاضر است همه حق و حقوقش را ببخشد و طلاق بگیرد تا بیشتر از این تحقیر نشود.
داستان زندگی مینا و بهرام پایان تلخی داشت. مینا در حالی که اشک می ریزد رو به قاضی می گوید : خواهش می کنم که زودتر حکم طلاق را صادر کنید تا من برای همیشه از این زندگی نفرین شده خلاص شوم.
شوهرش کنار او نشسته است. مدام از مینا می خواهد که او را ببخشد و حلال کند. او می گوید : سال ها قبل از اینکه با مینا ازدواج کنم ، عاشق دختری به نام مرجان بودم. من و مرجان تصمیم گرفته بودیم با هم ازدواج کنیم اما خانواده او مخالف بودند. در نهایت هم مخالفت آنها باعث شد که مرجان به زور والدینش با یکی از اقوام شان ازدواج کند. پس از آن ماجرا بود که احساس کردم زندگی ام نابود شده است. افسرده شده بودم و زندگی برایم معنایی نداشت تا اینکه چند سال بعد با مینا آشنا شدم. دختر خوب و نجیبی به نظر می رسید و مدتی پس از آشنایی مان احساس کردم که می توانم در کنار او زندگی و مرجان را برای همیشه فراموش کنم.
بهرام بی آنکه از ماجرای عشق اولش چیزی به مینا بگوید به او پیشنهاد ازدواج داد و با موافقت او هر دو سر سفره عقد نشستند. زندگی مشترک زوج جوان شروع شد و سه سال در کنار هم بدون هیچ مشکلی زندگی کردند تا اینکه یک روز بهرام خیلی اتفاقی ، عشق اولش مرجان را در یک مهمانی دوستانه دید. او می گوید : وقتی فهمیدم که او از شوهرش جدا شده ، همه خاطرات گذشته جلوی چشمانم زنده شد. او می گفت که در همه این ساله ها حتی یک لحظه هم از فکر من خارج نشده است. این همان احساسی بود که من هم نسبت به او داشتم. برای همین تصمیم گرفتم با وی ازدواج کنم. ما با هم دور از چشم همسر اولم عقد کردیم تا اینکه مینا متوجه ماجرا شد. من اصلا قصد نداشتم او را تحقیر کنم و حاضرم به هر تصمیمی که گرفته ، عمل کنم تا مرا ببخشد و حلالم کند!
مینا با شنیدن حرف های شوهرش ، اشکش دوباره سرازیر می شود و می گوید : با تمام وجود احساس می کنم که تحقیر شده ام و خرد شدن خودم را می بینم. من از این مرد چیزی نمی خواهم. از همه حق و حقوقم هم می گذرم اما هیچ وقت او را حلال نمی کنم.
قاضی شعبه ۲۶۸ پس از شنیدن حرف های زوج جوان و با توجه به اصرار مینا برای جدایی ، در نهایت رای به طلاق توافقی آنها می دهد.
منبع : روزنامه همشهری و عروس ایرانی