شعر طنز یک شبی مجنون نمازش را شکست :
یک شبی مجنون نمازش را شکست
با وضو در پای اینترنت نشست
عشق لیلی مست مستش کرده بود
شب نشین و نت پرستش کرده بود
کیفش آنشب بود از هر حیث ، کوک
رفت با فیلترشکن در فیسبوک
تا که سرویس چتش را باز کرد
خواند لیلی را و چت آغاز کرد
گفت ای سیمین تن باربی ! سلام
ای کمانابروی چشم آبی ! سلام
ای دلیل بی سر و سامانی ام
دلبر دردانه و مامانی ام
ای فرندانم همه ، قربان تو
“مارک زاگربِرگ” هم دربان تو
می شود آیا مرا همسر شوی؟
همدم و همراه و هم بستر شوی؟
گفت لیلی گرچه خوارم می کنی
حرف های زشت بارم می کنی
لیک باید راز من را بشنوی
بعد ِآن ، بی هیچ فرمایش رَوی
گول خوردی ، بنده دختر نیستم
گوش کن تا گویم اینک کیستم
نیستم لیلی و نامم جاسم است
دائماً بیکارم و گوشی به دست
آن که عکسش در پروفایل من است
دختری افغانی است و مانکن است
چون فرند من نمیشد دختری
گفت با من از خودم بی مخ تری
گر شوی دختر ، تو را اَد می کنند
صفحه ات را لایک بی حد می کنند
گفت مجنون : خاک عالم بر سرت
ای حرامت باد شیر مادرت
گرچه می کردم دعا ، یارم شوی
همسر دلخواه و دلدارم شوی
می کنم امشب دعاهایی دگر
داغ دل بینی ، زنی جِز جگر !
منبع : عروس ایرانی